مهدیار کوچولو و کلی گردش و تفریح
سلام قربون پسر کوچولوی نازم بشم مهدیار مامان دیروز کلی گردش و تفریح رفت دیروز صبح رفتیم خونه بابا بزرگ بعد از اینکه کلی اونجا برای همه خندیدی و کلی دست وپا زدی گذاشتمت روی پام که خوابت کنم که بابایی گفت میخواد بره باغ بابا بزرگ منم که دیدم خوابت نمیبره ترا بغل کردم و با بابایی رفتیم باغ ولی چون خسته شده بودی زود توی باغ خوابت برد عصر پا تختی دختر عموی بابایی بود من شب حنا بندون و عروسی شترا پیش مامان اقدس گذاشتم چون توی شلوغی و سر وصدا اذیت میشدی ولی تصمیم گرفتم برای پا تختی با خودم ببرمت وقتی که رسیدیم زود خوابت برد ولی بعد از اینکه بیدار شدی مهمونا را نگاه میکردی و میخندیدی بعد از پاتختی که اومدیم خونه مامان اقدس چون خسته شده بودی زود خوابت برد الهی قربونت برم که انقدر نازی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی