مهدیار و عکس العمل نسبت به اسمش
سلام عزیزم دیروز خونه ی بابایی بودیم و تو هم تا بعد از ظهر اونجا خوابیده بودی بعد که بیدار شدی خیلی سرحال بودی و همش میخندیدی -بعد مامانی بغلت کرد تا باهات بازی کنه وکه بابایی اومد و صدات کرد مهدیار کوچولو و شما گفتی بَ و انگار میخواستی بگی بله اما بلد نبودی و دوباره چند دقیقه بعد مامانی هم صدات کرد و شما دوباره همونو تکرار کردی و ما همه کلی بهت ذوق کردیم جیگر من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی